سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تا جاییکه پاهایم توان رفتن داشت

 

 

نمی دونم شما تا به حال به این فکر کردید که به خاطر چی دارید توی جاده زندگی سفر می کنید؟ اصلا چرا سفر می کنید؟ شاید بعضی هامون به خاطر نموندن سفر می کنیم و بعضی هامون به خاطر رسیدن... امابعضی ها سفر رو به خاطر  خود سفر دوست دارن!!... مطمئنا همه شما تا به حال سفر کردید... پس غربتی که توی جاده هست رو حس کردین ...غربتی که به شما می فهمونه به هر چیز توی این جاده عادت کنی باختی... تو مسافری و باید همه اینها رو بگذاری و بگذری... اصلا لذت مسافر بودن به همینه...به دل نبستن...به با بقیه بودن و از بقیه نبودن...شاید بپرسید واسه چی امروز به فکر این چیزا افتادم...شاید دیشب شما هم مثل من فیلم (( تا جاییکه پاهایم توان رفتن داشت )) رو از شبکه دو دیده باشید... من از دیشب بعد دیدنش دارم بهش فکر می کنم... به مسافری که به خاطر هدفش از همه چیز.. از همه موقعیتها گذشت و بالاخره به مقصدش رسید... نمی دونم ... اون می دونست کسی منتظرش است ولی ما چی؟؟؟ چه کسی آخر این جاده منتظر من و شما هست؟؟؟ شاید چون نمی دونیم چه کسی هست به سفرمون دل بستیم و دلمون نمی خواد به مقصد برسیم.....اما ...

ولش کن....راستی بوی پاییز رو حس میکنید؟؟؟ بوی پاییز با بوی کتاب های جدید.. با بوی درس و مدرسه...با بوی اذیتها و جیم شدن ها و... امروز رفتم مدرسه و ثبت نام کردم.... ببینیم خدا چی می خواهید... دیگه حرفی نیست...تا بعد ... یا حق


 

نوشته شده توسط مهدی

 در چهارشنبه 85 شهریور 15 و ساعت  11:54 صبح

 

نظرات شما ()

 

 
منو اصلی

 

صفحه اصلی

ارتباط با من

درباره من

 RSS 

 

 

درباره من

 

مهدی هستم متولد اسفند 1368.خیلی وقته دوست دارم حرفهامو واسه دوستام بگم. پس شروع کردم به نوشتن...

 

 

لوگو مسافر

 

  تا جاییکه پاهایم توان رفتن داشت - مسافر

 

 

آرشیو

 

دستنوشته های تابستان 85
پاییز 1385
تابستان 1385

 

 

پیوندهای روزانه

 

کلبه رباعی [264]
[آرشیو(1)]

 

 

 

موزیک

 

در صورت تمایل می توانید این موزیک را از اینجا دانلود کنید

 

 

جستجو

 

 


 

آمار

 

امروز : یکشنبه 103 آذر 4

بازدیدکنندگان امروز : 10

کل بازدیدکنندگان : 20160

 

 

All Rights Reserved 2005-2006 © newrock.parsiblog.com | Design by Mahdi