سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یک کلبه خراب و کمی پنجره

 

 


چرا تا شکفتم
چرا تا تو را داغ بودم ، نگفتم
چرا بی هوا سرد شد باد
چرا از دهن
              حرفهای من
                            افتاد
سلام......وای...چقدر وقته چیزی ننوشتم...خوب مدرسه شروع شده و خیر سرم امسال سال سوم دبیرستانم...باید یه کارایی بکنم...منظورم درس خوندنه....اما فاز نمی ده درس خوندن تو ماه رمضون... صبح ها که مدرسه... بعد از ظهرها هم مثل میت می افتم جلوی کامپیوتر ... خلاصه این حال و روز مسافر شده....راستش مدرسه از لحاظ درس و امتحان خیلی حال گیریه اما  با رفقای باحال که چند ساله با هم هستیم خیلی حال میده...راستش چند وقته که دارم به یه موضوعی فکر می کنم : آرامش ... واقعا فکر می کنم تمام مشکلاتمون از نداشتن آرامشه ... حداقل تمام مشکلات من از همینه ... دلیل حرفهای خسته ام...دلیل دل واپسی ها... دلیل تیره بودن رنگ وبلاگ...دلیل بی اعتمادی....دلیل اینکه ...ولش کن.....بعد از یه عمر امدم دارم دوباره هذیان می گم....ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم.......

یک کلبه خراب و کمی پنجره

یک ذره آفتاب و کمی پنجره

ای کاش جای این همه دیوار و سنگ

آیینه بود و آب و کمی پنجره

در این سیاه چال سراسر سؤال

چشم و دلی مجاب و کمی پنجره

بویی ز نان و گل به همه می رسید

با برگی از کتاب و کمی پنجره

موسیقی سکوت شب و بوی سیب

یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره


 

نوشته شده توسط مهدی

 در چهارشنبه 85 مهر 12 و ساعت  3:26 عصر

 

نظرات شما ()

 

 
منو اصلی

 

صفحه اصلی

ارتباط با من

درباره من

 RSS 

 

 

درباره من

 

مهدی هستم متولد اسفند 1368.خیلی وقته دوست دارم حرفهامو واسه دوستام بگم. پس شروع کردم به نوشتن...

 

 

لوگو مسافر

 

  یک کلبه خراب و کمی پنجره - مسافر

 

 

آرشیو

 

دستنوشته های تابستان 85
پاییز 1385
تابستان 1385

 

 

پیوندهای روزانه

 

کلبه رباعی [264]
[آرشیو(1)]

 

 

 

موزیک

 

در صورت تمایل می توانید این موزیک را از اینجا دانلود کنید

 

 

جستجو

 

 


 

آمار

 

امروز : چهارشنبه 103 آذر 7

بازدیدکنندگان امروز : 2

کل بازدیدکنندگان : 20179

 

 

All Rights Reserved 2005-2006 © newrock.parsiblog.com | Design by Mahdi